به گزارش مجله خبری نگار، سرتیپدوم بازنشسته علیمحمد گودرزی رئیس کارگروه تبیین نقش سازمان عقیدتی سیاسی ارتش در دفاع مقدس در یادداشتی ویژگیهای شهید «حجتالاسلام عباس رضائیان رامشه» را واکاوی کرده است.
در این یادداشت میخوانیم:
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز این خصوصیت، بارزتر و عینیتر به صحنه آمد و با رهبریهای حکیمانه معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی «ره» و همیاری و همدلی مردمِ متدین و به ستوه آمده از ظلم ستمشاهی، بساط طاغوت را برچیدند و نظام اسلامی را بنا گذاشتند.
در هر یک از صحنههای انقلاب و پس از آن، بیشک نقش مؤثر و حضور بیبدیل روحانیت و علمای متعهد در صحنهها و بزنگاههای تاریخی محسوس است و بر کسی پوشیده نیست.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که به فاصلۀ کمی پس از انقلاب و با اشاره و حمایت استکبار جهانی و توسط صدام و حزب بعث، آغاز شد، یکی از برهههای حساس انقلاب اسلامی ایران بود. اگر نفسِ مسیحایی امام امت «ره» و رهبریهای پیامبرگونۀ ایشان در بسیج مردم و امکانات در مقابله با این هجمۀ ویرانگر نبود، شاید خواب صدام عفلقی در تصرف ایران، آن هم ظرف یک هفته و نشست مطبوعاتی وی _ البته به زعم خودش؟! _ در تهران به تحقق میپیوست.
در این برهه نیز، روحانیون آگاه و بصیر در صحنه حاضر بودند و با ارتباط عاطفی و معنوی که با لایههای مختلف جامعه داشتند، مردم متدین و مؤمن را برای جهادی فراگیر ترغیب و تهییج میکردند. علاوه بر آن، خود نیز علم و عمل را توأمان به صحنه آوردند و دوشادوش رزمندگان اسلام در دفاع مقدس، حضوری چشمگیر داشتند. گواه این ادعا نیز بیش از ۴۰۰۰ شهید روحانی در دفاع مقدس است که با بذل جان در راه دین و مملکت، این فرمایش امام صادق علیهالسلام که فرمود: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم» [۱]را جامۀ عمل پوشاندند.
این آمار شاید به ظاهر کم بیاید و نسبت به بیش از ۲۰۰ هزار شهید دفاع مقدس، به ظاهر درصد کمی را شامل شود؛ اما اگر این تعداد از شهدای روحانی را نسبت به جمعیت آن روز آنها _که حدود ۲۵ هزار نفر بوده [۲]_ در نظر بگیریم، درمییابیم که روحانیون، در مقایسه با سایر اقشار و صنوف جامعه، بیشترین شهید را داشتهاند.
در ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز روحانیون سازمان عقیدتی سیاسی ارتش و کارکنان متعهد و ایثارگر این نهاد مقدس که شوق جهاد و پیوستن به خیل رزمندگان در وجودشان موج میزد، جان بر کف گرفتند و همراه و همدوش فرماندهان و رزمندگان ارتش به سوی جبههها گسیل شدند.
هرجا لشکر، تیپ و یا یگانی از ارتش مستقر بود، روحانیون و کارکنان عقیدتی سیاسی، چون یاورانی بیادعا، پا به پای رزمندگان ارتش در صحنههای خون و خطر حاضر بودند و خالصانه به رسالت فرهنگی و تبلیغی خویش همت میگماردند. در مواقعی نیز، سلاح به دست میگرفتند و جانانه به قلب دشمن میزدند تا ارزشهای جهاد در راه خدا را نه در کلام و موعظه؛ بلکه در عمل نیز تجلی بخشند. گواه این سخن، شهادت نخستین شهید روحانی این سازمان، «عباس رضائیان رامشه» است که به فاصلۀ کمی از شروع جنگ تحمیلی و در تاریخ ۱۳۵۹/۷/۱۹ به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد.
«حجتالاسلام عباس رضائیان رامشه» در دوازدهم اردیبهشت ۱۳۳۸در روستای رامشه از توابع بخش جرقویۀ شهر اصفهان در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. نامش را به عشق سردار اهل وفا، عباس گذاشتند. پدرش مرحوم قاسمعلی و مادرش مرحومه فاطمه نام داشت. با تولدش دنیایی از صفا، صداقت و عطوفت را برای خانواده به ارمغان آورد. عباس، دوران طفولیت را در سایۀ زحمات پدرِ کشاورز و دامان مادر با ایمان و مهربانش سپری کرد تا به سن مدرسه رسید و راهی مهد علم و دانش شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان بهرامگور رامشه گذراند. وی از هوشی سرشار و نظم و انضباط خاصی برخوردار بود. معصومیت و پاکیاش زبانزد عام وخاص بود. او در کودکی بسیار پر جنبوجوش، ولی در عینحال بسیار مؤدب و علاقهمند به دعا و نماز بود. شهید رضائیان دارای یک برادر به نام احمد و دو خواهر به نامهای معصومه و املیلاست. در هجدهسالگی با دختر دایی خود ازدواج کرد، ولی بیش از دوسال از ازدواج آنها نگذشته بود که همسرش هنگام زایمان بههمراه فرزند نوزادش - که با توجه به عشق شهید به امام خمینی نام او را قبل از تولد، روحالله گذاشته بود - از دنیا رفتند.
عباس از همان کودکی با انگیزهای بالا به فراگیری علوم و معارف اسلامی علاقهمند بود و فطرت خداجوی و حقیقتیابش را با فعالیتهای مذهبی سیراب میکرد. وی گمشدهاش را در مکتب امام جعفر صادق علیهالسلام جستوجو میکرد و سرانجام در سن ۱۳ سالگی برای فراگیری علوم دینی به اتفاق چند تن از دوستان رامشهایاش ازجمله حجج اسلام علیاکبر نوریان، سید محمدحسین حسینی، حسن یاوری، اصغر باباخانی و... به مدرسۀ صدر خواجوی اصفهان و سپس مدرسۀ ذوالفقار میروند و تحصیلات حوزوی را آغاز میکنند.
دوستان همحجرهایاش میگویند: شیخ عباس در مدت طلبگی در مدرسه صدر خواجوی اصفهان، نماز شب و مناجات شبانهاش حتی برای یک شب هم ترک نمیشد و همیشه مخفیانه کنج خلوتی مییافت و به مناجات و راز و نیاز میپرداخت.
وی در سال ۱۳۵۵ وارد حوزۀ علمیه قم میشود و حضورش در قم آغازی برای آشنایی ایشان با انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی میشود.
شجاعت و روحیۀ مبارزهطلبیاش باعث شده بود تا در سالهای قبل از انقلاب، مبارزات گستردهای را علیه رژیم ستمشاهی انجام دهد و همزمان با تحصیلات حوزوی به پخش اعلامیه علیه شاه و رژیم طاغوت بپردازد. وی دارای کلامی نافذ و منطقی قوی بود که با استدلالهای خود در سخنرانی و خطابه، ماهرانه در جهت برچیده شدن نظام وابسته به آمریکا روشنگری میکرد. در پی این تلاشها چندین بار توسط سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی به دلیل دفاع از مواضع امام خمینی «ره» تحت تعقیب قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز نسبت به حفظ نظام و ارزشها و دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نکرد و در مقابل هرگونه جریان مخالفِ انقلاب اسلامی به دفاع برمیخاست و هیچ چیز نمیتوانست او را از انجام این کار باز دارد. با ورود امام خمینی به ایران، از نخستین کسانی بود که به تیم محافظین ایشان پیوست و برای مدتی در تیم حفاظت امام در قم مشغول فعالیت شد. از دوستان وی نقل است که شبهای اول که امام پس از مدتها تبعید به ایران بازگشته بودند، در پشت بام منزل موقت امام در قم، شبها تا صبح به نگهبانی و حفاظت از بیت امام میپرداخت.
همزمان با راهاندازی دادگاه مبارزه با مواد مخدر در سال ۱۳۵۸، بهعنوان بازپرس ویژه در این دادگاه شروع به فعالیت کرد.
حجتالاسلام عباس رضائیان رامشه در تاریخ ۵۹/۳/۲۵ از سوی حجتالاسلام غلامرضا صفایی مسئول وقت ادارۀ سیاسی ایدئولوژیک ارتش جمهوری اسلامی ایران (سازمان عقیدتی سیاسی ارتش) طی نامهای به آیتالله طاهری امام جمعۀ موقت اصفهان برای انجام فعالیتهای تبلیغی و ارشادی در یگانهای نظامی اصفهان معرفی [۳]و سپس در تاریخ ۱۳۵۹/۴/۱ طی حکم رسمی بهعنوان سرپرست بخش سیاسی ایدئولوژیک آمادگاه اصلی عمومی نیروی زمینی ارتش در اصفهان منصوب میشود. [۴]ایشان اولین مسئول سیاسی ایدئولوژیک (عقیدتی سیاسی) آمادگاه اصلی عمومی اصفهان نیروی زمینی ارتش است.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که با تهاجم بیرحمانه و کشتار زنان و کودکان بیگناه و تخریب شهرها و روستاهای مرزی همراه بود، عباس با وجود اینکه چند ماهی نبود که در عقیدتی سیاسی ارتش مسئولیت گرفته بود و از طرفی هنوز غم از دست دادن همسر و فرزندش بر قلب وی سنگینی میکرد، با اخذ موافقت مسئولان سازمان عقیدتی سیاسی ارتش، در تاریخ یکم مهر ۱۳۵۹، برای دفاع از خونینشهر بهصورت داوطلبانه و با اولین گروهانِ داوطلب، از اصفهان عازم جبهۀ خرمشهر [۵]شد.
«محمدعلی سری» فرمانده گروهان داوطلب اعزامی از اصفهان میگوید: پس از چند روز نبرد جانانه در شهر خون و قیام، خرمشهر و پایان یافتن مهماتمان، قرار بر این شد تا چند نفر از همرزمانمان برای رایزنی و دریافت مهمات به استانداری خوزستان به اهواز بروند و با مهندس غرضی استاندار وقت ملاقات کنند. با توجه به اشغال جادۀ آبادان- اهواز توسط دشمن متجاوز و بروز هرگونه خطر، حجتالاسلام عباس رضائیان رامشه داوطلب این مأموریت سخت و سنگین شد. ایشان به اتفاق دو نفر از دیگر همرزمانمان (برادران احمد صادقی و فتحالله جعفری) در ساعت ۵ صبح روز شنبه مورخ ۱۳۵۹/۷/۱۹ پس از اقامۀ نماز صبح با خودروِ بلیزر از جادۀ آبادان به سمت اهواز حرکت کردند. پس از طی مسافتی در کمین نیروهای عراقی گرفتار شده و به اسارت بعثیها درآمدند. از آنجا که حجتالاسلام عباس رضائیان با لباس روحانیت به این مأموریت اعزام شده بود و با توجه به کینۀ بسیار شدید بعثیها نسبت به روحانیت شیعه، ایشان را مورد شکنجه قرار میدهند تا اینکه پس از تحمل شکنجه، شهد شیرین شهادت را مینوشد و به درجۀ رفیع شهادت نائل میآید. [۶]اگرچه روحش آسمانی شد، اما پیکر پاکش پس از سالها هنوز هم به وطن بازنگشته و در جبهههای جنگ باقی مانده تا برای همیشه جاودانگیاش را در کنار سایر شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس فریاد بزند. با این وصف، شهید رضائیان رامشه از نخستین شهدای روحانی کشور و اولین شهید روحانی از سازمان عقیدتی سیاسی ارتش است که به فاصلۀ کمی پس از شروع جنگ (۱۳۵۹/۷/۱۹) به شهادت رسیده است.
نحوۀ اسارت و شهادت این مبارز و مجاهد خستگیناپذیر تا چندین سال نامعلوم بود و حتی احتمال اسارت وی و آزادی قریبالوقوعش بهعنوان یک شایعه سر زبانها بود. پس از پایان جنگ تحمیلی در بازدید از اردوگاههای ارتش بعث عراق و در گفتگو با یکی از فرماندهان، راز شهادت این قهرمان گمنام دفاع مقدس کشف میشود.
از نظر اخلاق و کردار میتوان گفت که جوانی بسیار پاک و با ایمان، مخلص، با گذشت و صادق بود. به احکام اسلام آشنا بود و به آن عمل میکرد. آرامش قلب، تقوا، رفتار نیکو و پسندیده و سرشار از محبت و صمیمیت، از او فردی محبوب و دوستداشتنی ساخته و همۀ دوستان و فامیل را شیفتۀ اخلاق خود کرده بود.
«.. افرادی که نسبت به نعمتهای الهی کفران نعمت میکنند، چنانچه در زمان جاهلیت عربها نمیگذاشتند مردم مطالب قرآن را بفهمند،، چون دیدند که اگر مردم سراغ قرآن بروند و حقایق را بفهمند دور و بر پیغبمر جمع میشوند و دیگر دور و بر معاویه و یزیدها نمیآیند؛ لذا از همان اول درصدد بودند که نگذارند برنامة قرآن را بفهمند. به اباذر میگویند اگر میخواهی قرآن بخوانی، بخوان. اما معنایش را برای آنها نگو. چرا باید الان هم در اجتماع ما این قدر فساد باشد؟ چرا باید جوانان ما نسبت به مسائل دینی ناآگاه باشند؟ علتش چیست و سببش چه میباشد؟ اینها علت دارد و سبب دارد. سرچشمهاش از کجاست؟ از استعمار میباشد.
همان طور که یزیدها و معاویهها نمیگذاشتند قرآن حقایقش معلوم بشود، الان هم [منظور زمان طاغوت]نسل جوان را مشغول به برنامههایی کردهاند که از مطالب قرآن باخبر نشوند. افرادی که دم از حق میزنند، افرادی که برنامة علی را در اجتماع پیاده میکنند، باید یا در گوشة زندان بهسر ببرند یا باید در گوشة شهرها تبعید بشوند.
مال چی است؟ چرا ما باید این قدر عقبافتاده باشیم؟ مگر حسین بن علی، مگر ائمه دیگر، برای زنده کردن دین کشته نشدند؟ هدفشان زنده کردن قوانین قرآنی نبوده است؟ مگر مملکت ما که اسم ما به مملکت شیعه معروف است، معروف به شیعه میباشیم، چرا اگر از یک جوان بپرسند تو که دارای دین شیعه میباشی، مذهب تو مذهب اسلام است، بگو بدانم هدف علی چه بوده است؟ هدف از کشته شدن حسینبن علی چه بوده است؟ درمیمانید. اما اگر بگویم در فلان کاباره چه کارهایی میکنند؟ در سالنی که از ساعت ۱۲ الی ۲ شروع میشود در تهران چه میکنند؟ در فاحشهخانهها چه میکنند؟ در چه جاهایی جلسات قمار برپاست، تمام اینها را میداند. بگویند چند ترانه از فلان خواننده بخوان، چند ترانه از فلان هنرپیشه بخوان، تمام آن را میداند، اما دست از قرآن برداشته است و مطالب قرآن را نمیداند. بنابر این لذا است که خداوند وعده میفرماید هرچه هست ما به سر خودمان و به دست خودمان میآوریم و هر ظلمی که نسبت به ما میشود از دست خود ما میباشد. اگر خود ما به حال خودمان دلمان میسوخت، نباید در اجتماع ما اینقدر فساد باشد؛ لذا افرادی که میآیند و دنبال قرآن میروند و پیروی از دستورات قرآن میکنند و قدم جای قدمِ حجربن عدیها و جای قدمهای ابوذرها میگذارند افرادی میشوند که بعداً اسم آنها را به بزرگی میبرند. شما نگاه کنید افرادی که مانند ابوجهل هستند، مانند یزید میباشند، مانند معاویه و ابوسفیان میباشند، آیا دیگر اثری از آثار اینها باقی است؟ آیا کسی اسم اینها را به بزرگی میبرد؟ یا به لعن؟
... یزید و امثال یزید، با حسین و علی و امام مجتبی مخالفت میکنند. برای چیست؟ برای اینکه اینها میخواهند برنامة قرآن را برای ما پیاده کنند. اما آنها نمیگذارند. اول شروع به مخالفت میکنند. با قرآن مخالفت میکنند و میبینند مخالفت کردن با مرکّب و کاغذ که فایدهای ندارد لذا میآیند و با عالم قرآن حسینبن علی میجنگند. حسین بن علی را شهید میکنند. خیال میکنند با شهادت اباعبدالله، حسین را میشود از قرآن جدا کرد. اما اباعبدالله در مجلس یزید هم قرآن میخواند. برای این که میخواهد بگوید مردم اگر در ظاهر یزید میخواهد بگوید که من غالب شدهام، اما در باطن این ما هستیم که غالب شدهایم نه آنها.... اگر ما دارای یک برنامهای بودیم که جوانان ما از الان آشنایی پیدا میکردند با قوانین اسلام، و نگذاشتند؛ و خداوند از آنجا که میگویند لشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ شیاطین آمرین به فحشا هستند، جامعه را به تباهی میکشانند، اینها ائمة جور تحویل کردند. اینها ائمه جور هستند و ائمة جور یعنی شیاطین. شیاطنی که قدرتشان را بسیج میکنند برای از بین بردن هستی ما.
شیطان در مملکت ما شخص شاه است. (مرگ بر شاه حضار) اینها جوجهشیطانها هستند شیطان واقعی کارتر آمریکایی (زهرماری) است و این شیطانک خوشرقص است برای او، و لذاست که میگوید یک مشت مردم بیسر و بیپا. اشتباه میکنی کارتر بدبخت! ملت ایران میخواهد آمریکا را بیسر و بیپا کند. در درجه اول میخواهد شیطان واقعی کارتر را که بدترین و منفورترین چهرة تاریخ است نابود کند. در درجة ثانی، شیطانک که منفورترین و بیاصل و نسبترین قصه تاریخ در جامعة ماست، خدا در قرآن میفرماید جنودالابلیسن، شما لشکریان شیطان هستید؛ و اینها آمرین به فحشا هستند. اگر حکومت اسلامی ایجاد بشود براساس آیة ۲۵ سورة حدید وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...... لذا قرآن به ما دستور میدهد و وظیفة من و شماست و وظیفة همه ملت است که بکوشد نام شاه (مرگ بر شاه حضار) را به زبالهدانی بکشد...»
«این ندای یک طلبه و یک سرباز کوچک امام زمان است. در جامعۀ اسلامی، شما در قبال خون شهدا مسئولیت دارید و میبایستی از حریم اسلام و قرآن دفاع کنید و زیر بار ظلم نروید و در مقابل کفر بایستید. به یاد مستضعفین و محرومین جامعه باشید که انقلاب را طبقۀ محروم و تودۀ مردم به وجود آورده و شما پاسدار این انقلاب خواهید بود و باید پاسداری کنید.»
[۱]. مردم را به سوی دین و حقیقت با اعمال و رفتار خودتان دعوت کنید نه با گفتار و زبان خالی. (اصول کافی، ج۲، ص۷۸)
[۲]. فرهنگنامه شهدای روحانی، ص۷۹۴
[۳]. نامۀ مدرسۀ شهید مطهری، تبلیغات نیرویهای مسلح به امضای حجتالاسلام غلامرضا صفایی بهشمارۀ ۱۳۷-۲۵/۳/۱۳۵۹.
[۴]. پرونده خدمتی شهید.
[۵]. خرمشهر در چهارم آبان ۱۳۵۹ به اشغال رژیم بعثی عراق درآمد و در تاریخ سوم خرداد ۱۳۶۱ و پس از ۵۷۶ روز اشغال، سرانجام از دست مزدوران بعثی آزاد شد.
[۶]. مصاحبه با برادر محمدعلی سری.